امینه نجف پور
آغشته ام از پیاده رو
و جاده ها رفتند
یاد اون روزا که می گفتم
ـ من قصه مرگم
بی تو اسیر دردم
حالا خنده ام می گیرد از بقچه حرفام
از بی مرگ مردن
حالا
پوست می اندازم از مارهای تنم
و باطلم
یهودی های موهایت را
پیر ترم از موهای سفیدت
ـ هم رنج آمدن هایی که نیامدی
صرفا گاهی به خاطر من گناه کن
ـ می خندی؟
هنوز لبخندم سرخ نشده
که تو گرم به تنورم می چسبی
ـ دیدی در دام ما هم...
در این فصل
رشته ام برای بافتن تنم
و
وسعت دلم را می افزایم
با شکستنش
باز که می خندی؟!
بیا که یک طرفه باشیم
آزادتر از موهایم
بپیچ فرفری شبی کنار من
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۰ ساعت توسط حکیمه موسی زاده
|
هر آنچه بر صفحه اين وبلاگ مى چکد،از سقف اندشه ام فرود مى آيد،آنچه مى خوانم و دوست مى دارم،آنچه مى نويسم و...