امینه نجف پور

آغشته ام از پیاده رو

و جاده ها رفتند

یاد اون روزا که می گفتم

ـ من قصه مرگم

بی تو اسیر دردم

حالا خنده ام می گیرد از بقچه حرفام

از بی مرگ مردن

حالا

 پوست می اندازم از مارهای تنم

و باطلم

یهودی های موهایت را

پیر ترم از موهای سفیدت

ـ هم رنج آمدن هایی که نیامدی

صرفا گاهی به خاطر من گناه کن

ـ می خندی؟

هنوز لبخندم سرخ نشده

که تو گرم به تنورم می چسبی

ـ دیدی در دام ما هم...

در این فصل

رشته ام برای بافتن تنم

و

 وسعت دلم را می افزایم

با            شکستنش

باز که می خندی؟!

بیا که یک طرفه باشیم

آزادتر از موهایم

بپیچ فرفری شبی کنار من

منصوره حاجی زاده

هر روز هم قدم زدن

        در هوای کسی

           بارا نی ات نمی کند

با هر بهانه ای به خدا سر زدن

آسمانی ات نمی کند

با من که سر سپردن و دل بریدن

بلد نبوده ام

تقویم مهربانی خود را ورق بزن

نیچه

تفنگ های پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده اند! و مغزهای خالی برای پر کردن این تفنگها. از کسی که کتابخانه دارد و کتابهای زیادی می خواند نباید هراسید،از کسی باید ترسید که تنها یک کتاب دارد و آنرا مقدس می پندارد....